نظرات رهجویان دوره
- دوره باشگاه باعث شد ذهنم باز شود و طرز فکرم تغییر کند. (عاتقه)
- من صبحها که از خواب بیدار می شدم اولین کارم چک کردن گوشی بود ولی کلاسهای باشگاه من رو هدفمند کرد طوری که پس زمینه گوشی از سخنان انگیزشی استیو جابز گذاشتم. ده راز موفقیت و جمله معروفش : اگر بی هدف از خواب بلند شدید بهتر است برگردید و بخوابید! (زهرا)
- من در باشگاه با زندگی افراد مشهور و مکان های مختلف آشنا شدم که برایم خیلی جالب بود و به دنبال تحقیق درباره آنها رفتم. (زهرا)
- در کلاسهای باشگاه طرز فکر و نوع نگرشم تغییر کرده. اعتماد به نفس و خلاقیتم بیشترشده و استرس کمتری دارم. (فهیمه)


- در باشگاه این رو یاد گرفتم و دوست داشتم: خوب شنیدن و دقت به صحبت های قبلی و بعدی افراد ( آیدا)
- تونستم با کارآفرین های شهرمون آشنا بشم و از تجربیات اونها استفاده کنم. (یاسمن)
- در باشگاه بازیهای قشنگی یاد گرفتیم که هر کدوم از اونها درسی به من داد .( اسماء)
خوب و با دقت گوش کردن رو یاد گرفتم و دوره باشگاه برای من دوره خیلی شادی بود. (زهرا)
من قبلا فکر می کردم که تخیل دور از معنا و واقعیت است، الان فکر می کنم که ما می توانیم با تخیلات خود که به نظر خیلی ها مسخره است برای زندگی واقعی معنا سازی کنیم. (آیدا)
من قبلا ترس ا ز پرسیدن سوالات داشتم، اما الان به راحتی و با اعتماد به نفس کامل سوالم را می پرسم. (زهرا)
آینده از همین الان شروع میشه!

بعد از دوره باشگاه فهمیدم که برنامه ریزی مانند پله برقی ای میماند که ما را با سرعت و راحتی بیشتری به مقصد میرساند. برنامه ریزی هم در زندگی ما چنین نقشی دارد به ما نظم سرعت راحتی میبخشد و مارا به کارآفرین شدن نزدیک تر می کند. (فهیمه)
من فکر می کردم که تصاویر در زندگی ما نقش مهمی ندارند، اما الان فکر می کنم که باعث خلق و معنا دادن به یک ایده میشوند. (زهرا)


- قبلا فکر می کردم که برقراری ارتباط یک چیز فطری است اما الان برقراری ارتباط را یاد گرفتم و متوجه شدم این کار یک نوع هنر است. (زهرا)
- من قبلا وقتی ایدهای داشتم آن ایده را گسترش نمیدادم و روی آن فکر نمیکردم، اما الان به غیر از ایده های خودم ایده ها و نظرات دیگران را نیز در نظر میگیرم و روی آن فکر میکنم. (عاتقه)
- من قبلا فکر می کردم فقط افراد آشنا باهم به راحتی همدلی می کنند. اما الان فکر می کنم که ما همه میتوانیم همدیگر را درک و همدلی کنیم. (آیدا)
- من فکر می کردم وقتی کسی بگه: نه، دیگه نمیشه قانعش کرد. اما الان فکر می کنم که می تونم بقیه رو قانع و بهشون کمک کنم. (آیدا)
- من فکر می کردم که طراحی یک محصول خوب فقط یک ایده اولیه است و قابل تغییر نیست. اما الان فکر می کنم با مشاهده مشکلات میشه ایده ها رو تغییر داد. (فاطمه)
- قبلا فکر می کردم که فقط می توانم از داخل گوگل اطلاعات جمع آوری کنم، الان می دانم که متخصصین زیادی هستند که می توانم اطلاعات زیادی از طریق آنها به دست بیاورم. به شرط این که سوالم را خوب بپرسم. (یاسمین)
- قبلا فکر می کردم که تخیلات فقط مخصوص قصه هاست. اما الان فهمیدم که با ایجاد تصویر ذهنی می توانم نوآوری ایجاد کنم. (سوگند)
- من قبلا فکر می کردم که برای همدلی فقط کافی است با شخص مهربان باشیم. اما الان فکر می کنم که برای درک دیگران باید به حرفهای آنها خوب گوش داد. (صفورا)
- قبلا اصلا به ترکیب ایده ها فکر نمی کردم. اما الان سعی می کنم ایده هارا به هم ارتباط دهم تا بتوانم چیز جدیدی به وجود بیاورم. (فاطمه)
- بعد از دوره باشگاه فهمیدم کار گروهی یعنی اینکه همه اعضای گروه نظرات مختلف بدهند تا به یک نتیجه مطلوب برسند و هرچه افراد شبکه ارتباط گسترده تری با افراد داشته باشند می توانند در بسیاری از مشکلات ازآنها کمک بگیرند و نظراتشان را بدانند. (عارفه)
- من قبلا نمی دانستم که می توان بازار و مشتری را به وجود آورد. اما با اطلاعاتی که از دوره باشگاه کسب کردم متوجه شدم می توان مشتری را کشف و خلق کرد. (ستایش)
- در این کلاسها متوجه شدم که هر نوآوری از طریق تخیل وارد دنیای واقعی شده است. (مهسا)
- من قبلا نمی توانستم در کارهای گروهی شرکت کنم. اما در باشگاه متوجه شدم که با کارگروهی زودتر به نتیجه می رسیم. (مهدیه)

- قبلا فکر می کردم پرسشگری فقط مربوط به کلاس و معلم است. اما الان فکر می کنم که پرسشگری راه ورود به خلق و ایجاد نوآوری است مثل چه می شد اگر ها… (نگار)
- قبلا قانع کردن دیگران برایم کاری مشکل بود. اما الان میتوانم با برقراری ارتباط صمیمانه و قوی به نحوی که فرد موردنظر احساس خوبی پیدا کند روی به ذهنیت او تاثیر بگذارم. (رضا)
- قبلا فکر می کردم که فقط افرادی که با من صمیمی اند به ما محبت می کنند. اما الان فکر می کنم که مهم نیست که با فرد چه نسبتی داریم بلکه مهم همدلی است. (کسری)
- قبلا زیاد با گروه نبودم و بیشتر دوست داشتم تنهایی کار کنم. اما الان کارگروهی بهتری ارائه می دهم. (ماردین)
- قبلا فکر می کردم خوب بودن محصول یعنی بالا بودن تکنولوژی آن. اما الان متوجه شدم که یک طراحی خوب، انسان را در مرکز توجه قرار می دهد. (ریحانه)